
البرزنیوز -
....آخر ، سخنسرای چراغم من
رضا مقصدی
دستی، فشُرد دسته ی خنجر را
پُشتی ، به زخم ِ تازه ، گواهی داد.
دستی، فشُرد دسته ی خنجر را
پُشتی ، به زخم ِ تازه ، گواهی داد.
دستی که چون سراب ، فریبا بود
زهری ، به کام ِ تشنه ی ماهی داد.
زهری ، به کام ِ تشنه ی ماهی داد.
فریاد ، از گِلوی گُلم جاری ست.
بیداد ، در زمانه ی زردم زیست.
بیداد ، در زمانه ی زردم زیست.
دردا که در سیاهی ِ خوف انگیز
این سینه، شرحه شرحه، زبیزاری ست.
این سینه، شرحه شرحه، زبیزاری ست.
در جستجوی روشن ِ بارانم.
زیرا من آن درخت ِ نیاکانم.
با شادیِ شکوفه ی سرمستم -
در رو برویِ آینه ، می مانم.
زیرا من آن درخت ِ نیاکانم.
با شادیِ شکوفه ی سرمستم -
در رو برویِ آینه ، می مانم.
دستم به دستِ هیچ خزانی نیست.
میراثِ مهربانی ِ باغم من.
میراثِ مهربانی ِ باغم من.
جاری ست در تمام ِ شبم یک : " نه..."
آخر، سخنسرایِ چراغم من.
آخر، سخنسرایِ چراغم من.
26 خرداد 92
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید